این نقد را کجا .....؟ ..... باید .....
دهان بد بوی کوچه که باز می شود ؛
تفاله های غیرت یک مرد ،
در لابه لای دندان های کرم خورده اش ،
مسمومت می کند . !
دخترک تا غروب هر شب
تارهای تنهائی اش را بر پود قالی می نوازد ،
سرخ
و هر بامداد
زندگی را مشق می کند ،
خاکستری
چه دستان زمختی دارد
دخترکی که بابا را نمی تواند بنویسد ...
و فردا ....
تقدیم به « ا . ک » و همه فرزندان اعتیاد
محسن حیدری از پیشکسوتان انجمن ادبی صبا